« دل متن های آزاد-2 » ::
از چه می نالی تو
از دردهایی که پنداری
درد بی درمان است.
می پنداری ،-
قصه پر غصه ات پایان ناپذیراست-
میبینی که موهایت سفید شده ،
و دلت در هول و هراسی مداوم،-
شب را به صبح می دوزد-
ولی تو هنوز ،
در بند اژدهای هفت سر اسیری-
و نداری هیچ راه چاره.
ای دوست منفعل بودن گناه است-
برخیز،برخیز-
آگاهی شرط نخستین آزادگی ست
و تو رهایی را نخواهی دید،-
آنگاه آزاد نگردی از درون.
خوشبختی برایت افسانه خواهد ماند
پس برخیز-
آگاه،مصصمم،عاشق حضرت حق
یکبار برای همیشه
گام به گام و تدریجی
رها شو از سم هر گونه اعتیاد.
آهای ای دوستان
ای یاران دور و نزدیک
ای اسیران در بندزنجیر اعتیاد
ای جسم و جان داده-
به دود و تباهی.
ای در حلقه عجوزه شیطانی به دام افتاده
ای در زنجیر شیشه و کراک و افیون
دست بسته و دل و جان واداده-
بیا تدریجی،
اول درد رابشناس
زیرا درمان در شناخت درد است.
آنگاه یکبار برای همیشه
به هر چه جز قدرت لایزال حق است،
نه بگو-و بخوان با آوازی بلند
لااله الا الله.
بیانه بگو به تریاک-
این سم سیاه،سنتی استعماری،
سوغات بریتانیای کبیر!
برای استثمار کرامت انسانی-
و انفعال جوان و پیر.
نه و صدها بار نه بگو به شیشه-
این دژخیم،کشنده مقام انسانی
و به انفعال کشاننده تا اسفل السافلین،-
آن شکنجه گر انسانیت از درون.
ای رفیق،ای همراه-
نه بگو،به کراک.
نه بزرگی بگو-
به هر چه مواد و افیون و الکل است.
نه بگو به هر چه ویرانگر-
نه بگو به هرچه اسارت بار است.
نه بگو به بردگی نوین اعتیاد-
نه بگو به هر چه مرگ افزا است.
ای در بند مواد و الکل اسیر!
از خود بپرس-
آنچه که باید پرسی،
ریشه ها را بکاو
در عمق کودکی هایت جستجو کن-
آن روزهای خوش
روزهای خوش سلامتی-
و روشنی و امید و زندگی.
سوال نما از خود
آن خود واقعی،
نه آن نقابی که بر چهره زده ای.
بپرس،هر سوالی که راگشاست
بپرس از خود
و بنویس با قلم
بر صفحه سفید کاغذ رهایی،
چرا معتاد شدم؟
چرا به این اسارت تن دادم؟
ضعفهای درونی ام چه بود؟
اولین روز مصرفم کی بود؟
چرا جذب این مکاره شدم؟
و حالا چه باید کرد؟
آری اینک چه باید کرد؟
شتاب مکن-
شتاب مکر شیطان است،
همچون مشقهای نانوشته دیگر زندگی-
و ترکهای بی سروته سالها قبل-
این بار با توکلی عاشقانه،آگاهانه
به آن فریاد رس یگانه-
با پرسشهای مشخص،
و با عزمی خلل ناپذیر-
گام به گام و تدریجی،
اندک اندک ،آرام اما مصمم-
سم را کمتر و کمتر نما
و با مصرفی کمتر
وابستگی ات کوچکتر،
و کوچکتر و محوتر خواهد شد.
تعجیل مکن
تا جسم و روانت تعادل گیرند-
و تو آزاد گردی-
از شر این دیو پلید صدرنگ.
برای پاک گشتن،و انسان ماندن
فاصله به تار مویی است-
و این راه زیبا
راه دل دادن -
به مکتب یگانگی و توحید است.
تو پاک گردی و آزاد از درون-
و زندگانی به تو سلام می گوید.
و نرود یادت تا آخر عمر پربارت-
ای رفیق-
این چند نه بزرگ
لا لا لا و لاااااااااا
نه به تریاک
آن سم کشنده-
نه به کراک
نه به شیشه،
آن کشنده مقام انسانی.
نه به هر مواد افیونی،
و هرقرص اسارت زا
و هر چه در بند اسیرت میکند.
تو می توانی ای هموطن
ای رفیق شفیق-
و لحظه انتخابت
لحظه آغاز رهایی یک انسان دیگر است،-
انسانی پاک،موحد-
آزاده،اندیشمند،آگاه
و آن لحظه چه زیبا خواهد بود
و در خاطره ها خواهد ماند
و من و تو و ما با هم-
به چه قرص و الکل و مواد
نه خواهیم گفت
پاک خواهیم ماند
و خوب می دانیم
دنیا مزرعه آخرت است
و بهشت زیبای ما،
که با دستان ما ساخته خواهد شد
از این سرزمین آغاز می شود-
و حیات جاودانه ادامه خواهد داشت......
کدمطلب=./6