دل متن های آزاد :: -4



ای آنکه می پنداری

نیست از پس امروز

هرگز فردایی جاویدان.


ای آنکه می اندیشی دمادم ،

همیشه مرگ از برای پسرهمسایه است


نه نه نه!


بیخبری و نادانی

باشد خود جرم بزرگ.


                                     *****

ای انسان عاصی

ای اسیر نفس سوداگر!

که هر دم ،

به دنبال -

گناهی، ربایی ، بلایی ، .....

و یا مال مردم خواری.


ای آنکه پله های ترقی تو

بر روی قلب دوست منست ،-

و پرش مردم آزارانه ات

بر روی آن دل-

دل دردگرفته آن کودک یتیم می باشد،-

برحذر باش از ظلم و گناه-

که چرا،-

کاخ آرزوهایت ویرانه خواهد گردید.


توچنین مست و شادان مباش!

خوابهای طلایی امروزت

عذاب سوزنده فرداها است-

و جایگاه یاس آلود فردایت،

دادگاه عدل الهی و جهنم سوزانده-

درپس فرداهای نادانسته است.


از آتش اعمال نفس پلیدت-

و یا در دادگاه عدالت الهی اسیر

و یا در دادگاه مردمان شهر ما

در همین دنیا-

آن لحظه که انتظارش را نخواهی داشت،

خشم الهی پرشتاب خواهد آمد-

و از تو تنها نام شهوت آلوده ات می ماند-

و سری پست که تنها فقط پایین است.


                                 *****

تا دیر نگشته برخیز

راه چاره ای تو پیدا کن

چاره اش آگاهی، و کمی هم ایمان

و آنگاه یک توبه بی بازگشت-

پس برخیز

همین حالا

و نه حتی فردا

چون مرگ هر لحظه درکمین،

و پشیمانی و لب گزیدن،-

ندارد هیچ اثر.



برخیز پاک شو،آگاه شو، توبه نما

مردمی باش-

و خدایی حرف بزن.


راه برو

و کار کن-

با نان بازو و عقل خدادی ات.



برخیز این هوای نفس اسارت زا است.

برخیز،

آری برخیز،-

که فردا بسیار دیر خواهد شد.

 

کدمطلب = ./10